در Arboretum هر بازیکن باغی از درختان میسازد و تلاش میکند امتیازی از این راه به کف آرد و به غفلت خورد. کل محتوای بازی شامل یک دست کارت میشود و هر بازیکن با ۷ کارت در دست بازی را شروع کرده و به انتها میرساند. نوبت هر بازیکن هم مشخص و تا پایان بیتغییر است: دو کارت بکش، یک کارت بازی کن و یک کارت بسوزان! کارت کشیدن که توانایی نمیخواهد، کارت سوزاندن هم که مسالهای نیست اصولا. میماند کارت بازی کردن که آن هم هیچ محدودیتی ندارد: کارتت را اینور بگذار، آنور بگذار، عددش بیشتر باشد، کمتر باشد، مساوی باشد، رنگش فرق کند… هرچه دوست داری و هرجا دوست داری بازی کن. صنوبر بکار، بید بکار، به افرا آب بده، برگهای گیلاس را هرس کن… صفا کن برای خودت.
همانطور که بازی پیش میرود باغ بازیکنان نیز به اطراف خود رشد میکند و مسیر خود را به شکلی طبیعی میسازد و هر از گاهی رنگ تازهای هم به باغ وارد میشود و مسیر جدایی پیش میگیرد. کمکم هر بازیکن شبکهای از درختان میسازد که همان باغش را تشکیل میدهد تا زمانیکه دستهی کارتها تمام شود و بازی به پایان برسد. در پایان بازی هر درختی «میتواند» امتیاز داشته باشد اگر زنجیرهای بسازد که اولا با همان درخت تمام شود و دوما سیر اعدادش صعودی باشند. آها! کمی سخت شد. پس درختان را نمیشود همینجور دیمی کاشت، باید حساب و کتاب کرد. و اینجاست که سبک سنگین کردن در ذهن آغاز میشود: «این درخت شاید برای شروع یک زنجیره خوب باشد، آن یکی شاید به کار طولانی کردن زنجیرهی این یکی بیاید، این را بازی میکنم به امید اینکه چهارش هم دستم بیاید، این یکی زنجیرهاش کوتاه شده، آن یکی دیگر بساش است، شاید هم بساش نیست، اصلا چطور است این را اینجا بگذارم وسط این دوتا …»